درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان با من بمان دوباره صدایم کن... نیمکت عاشقی یادت هست؟ کنار هم نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوشنواز بود بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود برگ های رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان میریخت او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز میکشد.. بگو.صدایم کن. بیا تا دوباره ما شویم مرحمی بر سوز دلم باش.نگاه کن پاییز بر من می خندد.بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم بیا کلاغ هارا پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند دوباره صدایم کن...
ادامه مطلب ... سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:شعرهای عاشقانه, دلنوشته ها, عکس عاشقانه, اس ام اس عاشقانه, :: 21:24 :: نويسنده : راضی
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان
Love is neither givable nor takable, عشق نه دادنیست نه گرفتنی Love is sharable... ...عشق شریک شدنیست دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:عکس عاشقانه، دلنوشته ها، شعرهای عاشقانه, :: 22:39 :: نويسنده : راضی
خالقم چه زیبا خالقی دارم چه بخشنده خدای عاشقی دارم که می خواند مرا، با آنکه می داند گنهکارم اگر رخ بربتابانم، دوباره می نشیند بر سر راهم دلم را می رباید با طنین گرم و زیبایش که در قاموس پاک کهربایی، قهر نازیباست چه زیبا عاشقی را دوست می دارم دلم گرم است، می دانم که می داند بدون او تنهای تنهایم خدای من، خدای خوب می داند و می داند که سائل را نباید دست خالی راند چه ترس از ظلمت شبها به هنگامی که می گوید عزیزم! حاجتی داری اگر، اینک بخوان ما را که من حاجت روا کردن برای بنده ام را دوست می دارم
دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:عکس عاشقانه، دلنوشته ها، شعرهای عاشقانه, :: 19:47 :: نويسنده : راضی
تنهای تنها نشسته ام تنها روی نیمکت چوبی کنار دریاچه، دیگر عشق هم با نوای جادووییش نمی تواند به من کمکی کند. او تنها به قاصدکهایی می نگرد که، به اقیانوس بی انتهای فراموشی می روند... اینجا نشسته ام با دلی زخم خورده و خسته از روزگاری که بی پناه ترین قلب سنگی دنیا را دارد. چه می شد اگر می توانستم با برگی از درخت انگور دو بال برای خود بسازم و به خانه ای بر روی ابرها پناه ببرم.... "به خانه ای بر روی ابرها" ................................................................................................................................................................ من چیستم؟ من کیستم؟ من هیچکس نیستم.... - شاید من توشه راهی اندک در کوله بار مسافری غریبم! - شاید من پناه جیرجیرکی باشم که با جیرجیرهای مداومش خراشی بر چهره شب می کشد! - شاید من برگی زرد و خشک افتاده از شاخه بی جان درختی بی نام و نشان! - شاید بخاری به جا مانده روی شیشه پنجره ای! شاید تکه سنگی، ریگی از پیکره کوهی خاموش! - شاید ته مانده غذایی در پیاله ترک خورده پیرمردی دردمند! - شاید راهی کوتاه و دشوار بی هیچ رهگذری! - شاید قطره اشکی سوزان از چشمی گریان و کم سو - و شاید.... و شاید یادی غبار گرفته و فراموش شده در قلب تو!!!
.................................................................................................................................................. چه قانون عجیبی چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره امید کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به تماشا بنشینی و خموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی و بازهم تو بمانی و تنهایی و دوری و بازهم تو بمانی و یک عمر صبوری...!!! .................................................................................................................................................... به چه می خندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به دل ساده من می خندی که دگر به فکر خود نیست؟ خنده دار است بخند.............. ....................................................................................................................................................... با ساعت دلم وقت دقیق آمدن توست! من ایستاده ام: مانند تک درخت سر کوچه با شاخه هایی از آغوش، با برگهایی از بوسه، با ساعت غرور، اما! من ایستاده ام: با شاخه هایی از تابستان با برگهایی از پاییز، هنگام شعله ور شدن من هنگام شعله ور شدن توست! ها..... چشم ها را می بندم ها.......گوش ها را می گیرم، با ساعت مشامم؛ اینک: ادامه مطلب ... یادمون باشه وقتی کسی رو دوست داریم و برامون با ارزشه، اگر از یکی از رفتارها یا حرکاتش خوشمون نیومد، طرفمون مورد خطاب نباشه بلکه اون رفتار یا حرکت خاصش مورد خطاب صحبتمون باشه. مثلا نگیم: " ازت خوشم نیومد" یا "ازت بدم اومد" به جای جمله های فوق و امثال اونها بگیم: "ازین رفتارت خوشم نیومد" یا "این حرکت زشت بود" یا "می دونم... خوبی هستی، اما این برخوردت اشتباه بود" و اینگونه روابط دوستانه تر، گرم تر و صمیمانه تر خواهد شد. به امید همیشه باهم و کنارهم بودن ها .......................................................................................................................................................... اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود! اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ویران می کردند! اگر به راستی خواستن توانستن بود محال نبود وصال! و عاشقان که همیشه خواهانند همیشه می توانستند تنها نباشند! اگر گناه وزن داشت هیچکس را توان آن نبود که قدمی بردارد و تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی..... و من شاید کمر شکسته ترین بودم! دکتر علی شریعتی .............................................................................................................................................................. باران سرنوشتش را پذیرفت، از آسمان به زمین افتاد باد به دل کندن عادت کرد، کوه به ماندن، رود به گل آلود شدن. خوب که نگاه می کنم می بینم سرنوشت من زیاد هم بد نیست! دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, :: 10:5 :: نويسنده : راضی
مداد رنگی ها همه مدادرنگی ها مشغول بودند... به جز مداد سفید... هیچکس به او کاری نمی داد... همه می گفتند: "تو به هیچ دردی نمی خوری" یک شب که مدادرنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند مداد سفید تا صبح کار کرد... ماه کشید! مهتاب کشید! و آنقدر ستاره کشیدکه... کوچک و کوچک و کوچک تر شد!!! صبح توی جعبه مدادرنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد...!!!
برای خواندن داستان های جال به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:دلنوشته ها, داستان های جالب, داستان های خواندنی, :: 21:15 :: نويسنده : راضی
اگر نمی آیی بگو چشمهایم به جهنم! پنجره ها طاقت سنگینی نگاه های منتظرم را ندارند
یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, :: 21:2 :: نويسنده : راضی
دست بر دلم مگذار میسوزی... داغ خیلی چیزها بر دلم مانده!!! یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, :: 16:53 :: نويسنده : راضی
شیشه ای می شکند!!! یک نفر می گوید: چرا شیشه شکست!؟ آن یکی می گوید: شاید این رفع بلاست... دل من سخت شکست!!! هیچکس هیچ نگفت، غصه ام را نشنید... با خودم می گویم: ارزش قلب من از شیشه یک پنجره هم کمتر بود...!!!
یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : راضی
دوست داشتن من شبیه باران نیست که گاهی بیاید و گاهی نه، دوست داشتن من شبیه هواست ساکت... اما همیشه در اطراف تو!
یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : راضی
|